آرمانشهر آرزوها

زندگی را مطابق سلیقه خود بیارایید

آرمانشهر آرزوها

زندگی را مطابق سلیقه خود بیارایید

آرمانشهر آرزوها

آرزومـند لـحظـاتی خـوش
و با طراوت برای شما

ترافیک این وبلاگ نیم بها است

آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دریایی» ثبت شده است

۱۲
بهمن

حروف چینی متن فارسی و انگلیسی از روی کتاب توسط مدیر وبلاگ (حسین فتحی) انجام شده

 

 

    صبح دیگری آغاز شده بود و آفتاب صبح گاهی پرتو طلایی اش را بر بالای موج های آبی دریای آرام پهن کرده بود.

    در یک مایلی ساحل، قایق ماهیگیری درست وسط دریا جا خوش کرده بود، بی خبر از این که امواج، خبر خوردن صبحانه را در گله ی مرغان دریایی پخش کرده بودند. ناگهان هزاران مرغ دریایی برای ستیز بر سر تکه های غذا در پهنه ی آسمان به پرواز در آمدند.

    روز سراسر شور و غوغای دیگری آغاز شده بود. در خلوت دوری از ساحل و قایق، جاناتان مرغ دریایی به تنهایی مشغول پرواز بود. در بلندای صد پایی در وسط آسمان پاهای پردارش را پایین آورد و نوکش را به طرف بالا گرفت. تلاش می کرد قوس بال هایش را که در حین پرواز درد زیادی به بال هایش وارد می کرد را حفظ کند، چون همین قوس سبب می شد که او بتواند به آرامی در آسمان پرواز کند و اکنون آن قدر آرام می پرید که نسیم صورتش را نوازش می کرد. او در حال تماشای اقیانوسی بود که به آرامی و با درخشش زیادی زیر بال هایش پهن شده بود. با تمرکز چشمان کوچک و براقش را تنگ و نفسش را در سینه حبس کرد و نیرویش را جمع کرد تا برای امتحان سخت تری آماده شود. همین که یک اینچ به بال هایش قوس بیشتری داد، هماهنگی میان بال هایش به هم ریخت و از حرکت ایستاد و سقوط کرد.

Was morning, and the new sun sparkled gold across the ripples of the gentle sea. A mile from shore a fishing boat chummed the water, and the word for Breakfast Flock flashed through the air, till a crowd of a thousand seagulls came to dodge and fight for bits of food.

It was another busy day beginning.

But way off alone, out by himself beyond boat and shore, Jonathan Livingston Seagull was practicing. A hundred feet in the sky he lowered his webbed feet, lifted his beak,and strained to hold a painful hard twisted curve through his wings. The curve meant that he would fly slowly, and now he slowed until the wind was a whisper in his face, until the ocean stood still beneath him. He narrowed his eyes in fierce concentration, held his breath, forced one ... single ... more ... inch ... of ... curve ... Then his feathers ruffled, he stalled and fell. 

همان گونه که همه ما آگاه هستیم، مرغان دریایی هرگز در آسمان از حرکت باز نمی ایستند. باز ایستادن از پرواز برای آنها یک نوع ننگ و بی شرمی محسوب می شود. ولی جاناتان مرغ دریایی، بدون هیچ خجالتی دوباره به آرامی قوس سخت و لرزان بر بال هایش وارد کرد تا آرام آرام و با دقت هر چه بیشتری حرکت بعدی خود را شروع کند، چرا که او با دیگر پرندگان فرق داشت.

Seagulls, as you know, never falter,never stall. To stall in the air is for them disgraced and it is dishonor.

But Jonathan Livingston Seagull, unashnamed, stretching his wings again in that trembling hard curve slowing, slowing, and stalling once more was no ordinary bird.

 

. . . 

 

 

  • حسین فتحی